Saturday, January 9, 2010

The Stoning OF Soraya.M

میترسی؟...
از مرگ نه,اما از مردن,با سنگ.....دردش...

حالمو بهم ریخت این فیلم,به زور گیرش آورم,به زور تا آخرش دیدم,بار ها نگهش داشتم و با خودم کلنجار رفتم که ادامش رو ببینم یا نه,بار ها چشمامو خیس کرد و بار ها عصبیم کرد,بار ها موهای تنم سیخ شد,بار ها سردم شد,سردم شد,سردم شد....
چی بگم؟همین دیالوگ کافی نیست؟همین سیخ شدن موهای بدن من موقع تماشاش کافی نیست؟بگم چه قدر زجر کشیدم؟برای خودم؟نه به درک,برای اون دختر,برای مملکت,برای این قانون ها,برای این آدم ها...
دیدی وقتی شوهرش اومد بالا سرش چشماش رو باز کرد؟دیدی یه خونی تو چشماش بود؟دیدی وقتی پسراش بهش سنگ زدن؟دیدی وقتی باباش بهش سنگ زد؟
لعنت....