Wednesday, December 30, 2009

دیدی پوست لیمو شیرین چه قدر خوشرنگ و زیباست؟

قول

حیف که قول دادم سیاسی ننویسم توی این بلاگ,به خودم.

اینقدر بدم میاد از این انسان

اینقدر بدم میاد از این انسان(اگر بشود اینطور صدایشان کرد) هایی که صدای نوحه را تا خرخره بلند میکنند و مارا هم از نعمت شنیدن آن بیبهره نمیگذارند.....
بعد هم تا دختری خانمی موجود تنهایی گیر بیاورند ماشین خودبه خود ترمز میکند به نشانه ی احترام به آن موجود تا او را برساند و در آخر هم خدانگهدارت آبجی جواب بدهد و.....

پی نوشت:آقا همین صحنه خب اتفاق افتاد جلوم,صدای نوحه تا ته,بعد یه موجودی دید رفت به زور سوارش کرد!
نه به اون نوحه نه به اون....
پی نوشت:میگم موجود هیچ قصد توهینی ندارم.

Friday, December 25, 2009

بخوانید

سلام دوستان
.

نمی دونم مونا زارعی رو می شناسید یا نه. یکی از بچه های برق شریف (ورودی 82) که الان دانشگاه بین المللی فلوریدا در میامی مشغول تحصیل در مقطع دکتری هست. مونا دختر آقای زارعی مسئول آزمایشگاه اندازه گیری دانشکده برق هم هست. مونا یه مدتیه که به یه بیماری نادرخونی دچار شده و الان وضعیتش به جایی رسیده که نیاز به پیوند مغز استخوان داره (یعنی مرگ و زندگی )که در روش های جدید از طریق خون انجام می شه(یعنی فرد اهدا کننده فقط خونش رو می ده نه مغز استخوانش رو). برای این پیوند گروه خونی مهم نیست ولی باید مطابقت دی ان ای وجود داشته باشه (که با تست بزاق دهان آزمایش می شه). تا حالا مونا توی بانکهای موجود اهدا کننده ای که خونش باهاش مطابقت داشته باشه پیدا نکرده و دکتر ها بهش گفتن که ملیت می تونه نقش مهمی بازی کنه. یعنی احتمال اینکه از بین ایرانی ها کسی پیدا بشه خیلی بیشتره. من می خوام ازتون خواهش کنم وقت بزارین و اطلاعات مربوط به این ماجرا رو بخونین و اگه می تونین کمک کنین.
این متنی که در ادامه این نامه میاد رو دوستای مونا آماده کردن که اطلاعاتی درباره کل پروسه بهتون می ده. از آزمایش دی ان ای تا خود مراحل پیوند(اولش انگلیسیه، بعدش همه چی به فارسی هم نوشته شده) همه چی خیلی ساده است. لطفا با دقت بخونین و اگه می تونین کمک کنین.
آخر متن برای کسانیکه در ایران می خوان کمک کنن هم شماره تلفن تماس نوشته شده.
این هم نامه ایه که مونا خودش روی فیس بوک گذاشته:
اگر اطلاعات دقیقتر در مورد پیوند می خواید هم اینجا هست:
لطفا اطلاع رسانی رو هم فراموش نکنید. تا جایی که می تونید بین دوستانتون پخش کنید خبر رو لطفا. و از اونها هم بخواین که اطلاع رسانی رو ادامه بدن.
به امید اینکه سریعتر بتونیم کمک لازم رو برای مونا پیدا کنیم.

دوستان عزيز، ‫

‫‫‫مونا،۲۶ ساله دانشجوی دکترای برق، يکي از دوستان عزيز ما در ميامي فلوريدا در جدال با يک بيماري طاقت­فرساست و نياز به کمک جدي شما عزيزان دارد. بيماري مونا يک بيماري نادر خوني بنام Paroxysmal Nocturnal Hemoglobinuria (PNH) تشخيص داده شده که منجر به نارسايي مغز استخوان شده است. تنها راه نجات مونا پيوند مغز استخوان است که از طريق يک انتقال خون ساده انجام مي­شود.

‫‫متاسّفانه تا اين لحظه مونا موفق به پيدا کردن اهداکننده­ي مناسب نشده است. از آنجايي­که احتمال پيدا کردن اهداکننده در بين ايرانيان بيشتر است مونا چشم اميد به کمک دوستان ايراني دوخته است.

‫آزمايش HLA، براي يافتن اهداکننده­ي مناسب، مي­تواند به­راحتي و با نمونه­برداري از بزاق دهان انجام شود، که خودتان به سادگي قادر به انجام آن هستيد. اين آزمايش، از نظر جسمي، هيچ آسيبي به شما نمي­رساند و هيچ هزينه­اي براي شما دربرندارد. اين آزمايش به صورت رايگان انجام مي­شود. يک مرکز خيريه که به بيماران سرطاني ايراني مقيم آمريکا کمک مي­کند هزينه اين آزمايش را براي يک بازه­ي زماني تا ۳۱ ژانويه تقبل کرده است. از طريق اين مرکز، در مدت ۷ تا۱۰ روز شما يک بسته با دستورالعمل کامل دريافت مي­کنيد. شما مي­توانيد خودتان از بزاق دهانتان نمونه­برداري کرده و نمونه را به اين مرکز پست کنيد.

‫‫در صورتي که شما به عنوان اهداکننده­ي مناسب تشخيص داده شديد، پيوند مغز استخوان ساده خواهد بود و هيچ آسيبي متوجه شما نيست. روش جديد براي اين کار فقط نياز به مقداري از خون شما دارد. از طريق يک ماشين سلولهاي بنيادي از نمونه­ي خون شما جدا شده و به خون مونا منتقل مي­شود.

‫‫شما مي­توانيد از طريق اين سايت http://join.marrow.org ثبت نام کنيد. براي اين کار بايد از يک Promotion Code استفاده کنيد که همه ايرانيان را بصورت رايگان در يک بانک جداگانه قرار مي­دهد.

‫ ‫نکات مهم در مورد اين ثبت نام:

· Promotion code: paci4hope

· شما فقط ملزم هستيد که بخش­هاي ستاره­دار (*) را در فرم ثبت نام پرکنيد.

· ‫ ‫به ياد داشته باشيد: گروه خوني در اين پيوند تعيين­کننده نيست. به اين معني که هر کسي با هر گروه خوني ممکن است يک اهداکننده­ي مناسب براي مونا باشد.

· شما مي­توانيد هر زمان که مي­خواهيد از اهدا کردن اعلام انصراف کنيد.

‫دوستان مقيم ايران که مايل به همکاري هستند، براي اطلاعات بيشتر درمورد آزمايش HLA در ايران با خانم دکتر مينا زارعي، خواهر مونا، به اين شماره تلفن تماس بگيرند: 09122145379

ساير شماره تلفن­هاي تماس با شرح زير است: 09122002674- 09122481424- 02144990236 -02144990031

‫لطفاً دوستان و خانواده­ي خود را از طريق ايميل، تلفن و هر وسيله ممکن در اين مورد آگاه کنيد. ما به کمک همه شما براي نجات زندگي مونا نياز داريم.

‫شما مي­توانيد درخواست مونا را از زبان خودش در نامه زير بخوانيد:

‫به همه دوستان عزيز ايراني،

‫‫من مونا زارعي اين نامه را از روي تخت ICU در بيمارستان Jackson ميامي فلوريدا براي شما مي­نويسم.

‫‫از زماني که بيماري PNH را در من تشخيص داده­اند من ۲ سال به تنها يي با عوارض طاقت­فرساي اين بيماري مقابله کرده­ام. اين براي يک دختر ۲۶ ساله در يک کشور غريب با يک بيماري ناآشنا کار آساني نيست. در دو ماه اخير، من به طور مداوم در ICU بستري بوده­ام. تيم پزشکي به اين نتيجه رسيده­اند که تنها راه نجاتم پيوند مغزاستخوان است. من چشم اميد به ياري شما دوخته­ام. تمام چيزي که من نياز دارم، شماري از سلولهاي بنيادي خون يک دهنده­ي مناسب است که به خون من منتقل مي­شود. من تنها به مقداري از خون شما نياز دارم.

‫‫در ماه­هاي اخير، شرايطم بسيار مايوس­کننده بوده است. نمي­دانم چقدر زنده مي­مانم، اما اين را مي­دانم که يک اهداکننده­ي مناسب مي­تواند زندگي من را نجات دهد.

‫ ‫با اميد به شما، دوستان با محبت و مهربان ايراني، من هنوز اميدوار به زندگي­ام.

‫ ‫من واقعاً به کمک و همياري تک تک شما براي پيدا کردن يک اهداکننده­ي مناسب نيازمندم.

‫‫لطفاً به نجات زندگي من کمک کنيد.

‫‫با احترام فراوان

‫‫ مونا زارعي

سه تار

مدت ها مونده بود گوشه ی اتاق و خاک میخورد...مدت های مدیدی,مثل روح من که مدت هاست خاک می خورد و وقتی بارانی شروع به آمدن میکند کمی خاکهای سطحی اش را به گل های کثافت تبدیل میکند.
کشوندمش بیرون و میخوام دوباره شروع به نواختن کنم,برای خودم برای اون خاک مونده روی روحم,برای زدودنش....

Thursday, December 24, 2009

چهارشنبه هارا دوست دارم

رفتم امروز دیدم آثار نقاشی سهراب رو.جالب بود,با عکس هایی که از نوجوانی تا میانسالی اومده بود خیلی حال کردم بعد از اون هم با کفش هاش,با تختش,با کیفش.....برید ببینید حتما.
قیمت بلیطش هم 400 تومنه(مفته واقعا) تازه کارت دانشجویی داشته باشین میشه 200 تومن

نشسته بودم توی پارک لاله داشتم ناهار میخوردم که یه گربه ی خیلی ناز اومد و میو میو کرد...من که اصلا نمی تونم جلوی گربه ها دوام بیارم از 3 تا کتلتی که داشتم 1 عدد ناقابل به شکم گربه ی عزیز رفت.همراه گرامی گفت اگر من میو میو میکردم بهم نمی دادی غذا!گفتم اختیار دارین

این کمل هم جدیدا به نظرم تقلبی شده ها.....طعم خاصی میده,آقا برند های خوب معرفی کنید هرکی اینکارس

کافه جدید میرم عشق میکنم الان من در حال حاضر!امروز حسن معجونی رو هم دیدم با دوست دختر گرام گل میگفتن و گل میشنفتن(شایدم همسرش بوده خب بدبین ها) بعد من مثل این آدم باکلاسا انگار نه انگار که شناخته باشمش!!!!!از بغلش رد میشدم و تو دلم میگفتم بیا عرض ادب کن!نه ولی جدا اگه تنها بود میرفتم سلامی عرض میکردم آخه کارای خوبی داره به نظرم.

همین

Wednesday, December 23, 2009

محرم

من اصولا آدم مذهبی و مقیدی نیستم,این رو میتونید از دوستان و اطرافیان نزدیکم بپرسین.
دیشب توی یک خیابان بودیم که هیئتی به پا بود(طبق معمول در همه ی گوشه و کنار های این شهر دسته های هیئت برپاست) خانمی گریه کنان نیز داشت از کنار ما رد میشد,من یک لحظه با خودم فکر کردم که واقعا این زن به خاطر چه گریه میکند؟قبول دارم که این هیئت ها و آن مداحی های جانسوز تاثیر شگرفی روی انسان دارن ولی من نتوانستم به جواب برسم!

پی نوشت:یه پسره با 1 متر و خورده ای ریش به نوعی آنقدر چپ چپ به من نگاه میکرد(دلیلش را خودم هم به خدا نمی دانم!)که من به شخصه آب شدم
پی نوشت:کارهای سهراب سپهری رو در موزه هنرهای معاصر کی دیده؟

Monday, December 21, 2009

شب یلدای لعنتی

از مناسبت هایی که در رسم و رسوممان است خوشم نمی آید,زور است مگر؟
از اینکه ساعت 8 شب بیام خونه توی این ترافیک خوشم نمی آید.
از این که وقتی ساعت 8 تازه بگن مهمون داریم و من باید خودم رو آراسته(!) کنم برای مهمانان گرامی خوشم نمی آید.
از لبخند های زورکی که باید تحویلشان بدهم خوشم نمی آید.
اصلا من از هیچ کس خوشم نمی آید
با این حال عاشق اون عکس خاتمی شدم توی چلچراغ که داشت انار می خورد
تسلیت میگم در گذشت آقای منتظری رو,خیلی دوسش داشتم.علاقم توی این چند ماه چندین و چند برابر شده بود بهش.
روحش شاد

پی نوشت:چند روز اینترنت قطع بود,به خاطر تعمیرات شبکه(بخوانید به خاطر عدم دسترسی مردم به اینترنت در این چند روز) و همین شد که...

Sunday, December 20, 2009

Break

بعضی موقع ها یه استراحت چه انرژی میده به آدم.بزنی به کوه,برف,استراحت.....

Thursday, December 17, 2009

بعد از كيانيان، حامد بهداد و نيكي‌ كريمي

امروز رفته بودم خانه ی هنرمندان تا عکس های هدیه تهرانی رو ببینم.تعریفش رو شنیده بودم از چند نفر,البته تعریف که نه,پیشنهاد بود بیشتر!به نظرم کار جالبی بود ولی اگر در لباس هدیه تهرانی نبود خیلی زیبا تر بود و آدم به این فکر نمی کرد که به خاطر بزرگی اسمشه که این بازدید کننده هارو(هر چند اندک)داره.البته درسته اسم بزرگی هم شاید نباشه ولی خب به هر حال
بعد هم اینکه تازگیا هم که مد شده بازیگرا و اهالی سینما کلا وقتی حوصلشون سر میره یه دوربین "خدا" میگیرن دستشون و میزنن به کوه و کویر و دریا و....عکاسی میکنن.در حالی که با اون دوربینا اگه الکی دکمه ی شاتر رو هم فشار بدی عکس های خدا میاد بیرون.(خب الان نگین اگه اینقدر آسونه تو خودت چرا عکاسی نمی کنی,من اون دوربین رو ندارم خب با اون لنزهای میلیون تومانی)
ویدیو آرتش(ویدیو آرت اش) ولی خیلی خوشگل بود,مخصوصا اون موزیک روش که واقعا زیبا بود و آرامش جالبی دست میداد به آدم توی اون تاریکی

پی نوشت:پیشنهاد میکنم برید ببینید و کسایی هم که دیدن نظرشون رو بگن

Wednesday, December 16, 2009

دوست های ظاهرشدنی

دیدید وقتی یه دوست رو بعد از مدت ها میبینید چقدر حسهای خوب و قشنگ و سبز و آبی و صورتی بهتون دست میده؟تازه اونم یه جای دوست داشتنی که کلی خاطره و ازین حرف ها توش دارین
---------
شده تا حالا توی یه جمع شلوغ و پرانرژی احساس تنهایی بکنید؟شده اصلا دستتون نره به هیچ کاری؟شده .....؟
---------
در تیرگی و تاریکی این شب تاریک
در تیرگی و تاریکی این شب تاریک
همه در انتظار شعبده بازی
که بیاید
بیاید و خورشید را
از کلاهش بیرون بکشد.....

Monday, December 14, 2009

نقاشی



نشسته بودیم تو کافه,من و 2 نفر دیگر.گفتیم و خندیدیم و گریستیم و خوردیم و کشیدیم وخسته شدیم و از این دست حرف ها.
پسرکی آمد داخل,به اینها می گویند گدا,کلا اینطور صدایشان میکنند.آمد طرف میز ما و گفت ازم چسب زخم بخر.شخص شخیص کناری بنده(همان بخوانید دوستم)خرید کرد و یک بسته چشب زخم خرید از او.
من دفترچه ام روی میز بود,گفتم برای من نقاشی میکشی؟
نگاه کرد,به دفترچه,به من و باز به دفترچه.ذوق رو توی چشمانش دیدم.
نقاشی کرد برام.اسمشم نوشت.
خوشگله؟

Saturday, December 12, 2009

دیدی وقتی هیچی نخوندی و میری تازه میفهمی این جلسه امتحانه و نمره ی کامل یا حداقل کمی تا قسمتی کامل میگیری چه حالی میده؟اصلا امیدوار میشی به زندگی!
عاشق استادا میشم وقتی اینطوری میشه!

Thursday, December 10, 2009

انتظار

مشکل من وقتی دارم قهوه میخورم نیست,مشکل من درست کردنشه.
خواهش میکنم,خواهش میکنم یکی بیاد برای من قهوه ی ترک درست کنه,اصلا بلد هم نیستین بیاین باباجان,من خودم میگم چه طوری درست کنین.فقط نگذارین من انتظار بکشم و وایسم بالای قهوه جوش و هی حرص بخورم و هی بگم حاضر شو دیگه,حاضر شو.
خواهش میکنم....

Tuesday, December 8, 2009

اون صندلی لهستانی ها

آقا یا آدم یک جایی نمیرود یا اگر هم رفت با تمام وجودش میرود دیگر نه؟حالا درست که من اصرار کردم,هی اصرار کردم,هی اصرار کردم,هی اصرار کردم و... ولی وقتی ببینم تو بیای بشینی رو اون صندلی لهستانی ها و فقط بخوری و تنها دغدغت این باشه که میز بغلی چی گفت و و چه سیگاری میکشه و ازین حرفا خب منم بدم میاد ازت دیگه اینقدر بدم میاد که اصلا پشیمون میشم از اومدن و میخوام هرچه زودتر برم.
اصلا میخواهم یک طرحی چیزی بدهم که در کافه ها دور هر میز یک آهنی پلاستیکی پرده ای چیزی بزنند که حواس آدم های نشسته دور این میز فقط به هم باشد

Monday, December 7, 2009

رابطه ی بالارفتن سن و ترس

دیدید مثلا میگویند فلانی سنش رفته بالا و دیگر از مرگ می ترسد و چسبیده است 4 دست و پایی به این دنیا؟آقا الان من شده ام همین شخصی که در موردش اینطور میگویند و سر تکان میدهند,مثلا امروز وسط تیر و گاز و باتوم!یک لحظه احساس کردم که می ترسم.می ترسم نسبت به دفعه های قبل و میترسم که تباه شوم سر هیچ و پوچ و....اصلا فکر هم میکنم میبینم هیچ چیزی نیست که در این دنیا من بخواهم به آن بچسبم و دوسش داشته باشم که مثلا نمیرم به خاطرش.....باید فکر کنم تا دلیلش را پیدا کنم.....باید ببینم میشود آدم در فاصله ی 1 ماه آنقدر بزرگ شود(از نظر سنی نه عقلی!!!!) که یکهویی بترسد و بچسبد به زندگی؟

راستــــــــــــــــــــــــی روز دانشجو مبارک

Sunday, December 6, 2009

عید غدیر بود یا قربان؟

امروز عید انگاری,از تعطیلیش که اینطوری بر می آید اخر هروقت تعطیلی چیزی هست باید به دنبال عیدی وفاتی تولدی چیزی هم گشت دیگر نه؟
خلاصه اینکه از همین جا اعلام میکنم آقا من میخوام یکنفر(جنسیتش واقعا مهم نیست!) بیاید و با یک جعبه شیرینی بگوید عیــــــــــــــدت مبارک عزیزم.البته مسلما رابطه اش مهم است یعنی مثلا عموی پسرعموی خاله ی پدری ام نباشد
بعد هم اینکه هوس گوودوو کرده ام بد جور,یعنی 1 نفر بیاید بگوید پاشو بریم کافه,با سر میروم ولی از آنجا که جزو محالات است و همیشه باید تنهایی بشینم و یک بسته سیگار و 2 لیتر قهوه را تمام کنم زیاد در موردش فکر نمیکنم!

Saturday, December 5, 2009

شروعی دوباره...!

اول از همه که فکرکنم باید بگم سلام و از این جور حرفا.
بعدش میگم که میخوام بیام تو بلاگر بنویسم ,اصلا دوست دارم محیطش رو اینکه دوباره خر شدم که بنویسم و ازاین حرف ها که قبلا تو بلاگفا می نوشتمو....
یک وقت فکر نکنین که عنوان وبلاگم رو از آهنگ "آی آدم ها" "سهیل نفیسی" برداشتم هاااااا اصلن