دیدید مثلا میگویند فلانی سنش رفته بالا و دیگر از مرگ می ترسد و چسبیده است 4 دست و پایی به این دنیا؟آقا الان من شده ام همین شخصی که در موردش اینطور میگویند و سر تکان میدهند,مثلا امروز وسط تیر و گاز و باتوم!یک لحظه احساس کردم که می ترسم.می ترسم نسبت به دفعه های قبل و میترسم که تباه شوم سر هیچ و پوچ و....اصلا فکر هم میکنم میبینم هیچ چیزی نیست که در این دنیا من بخواهم به آن بچسبم و دوسش داشته باشم که مثلا نمیرم به خاطرش.....باید فکر کنم تا دلیلش را پیدا کنم.....باید ببینم میشود آدم در فاصله ی 1 ماه آنقدر بزرگ شود(از نظر سنی نه عقلی!!!!) که یکهویی بترسد و بچسبد به زندگی؟
راستــــــــــــــــــــــــی روز دانشجو مبارک
راستــــــــــــــــــــــــی روز دانشجو مبارک
No comments:
Post a Comment