Monday, December 14, 2009

نقاشی



نشسته بودیم تو کافه,من و 2 نفر دیگر.گفتیم و خندیدیم و گریستیم و خوردیم و کشیدیم وخسته شدیم و از این دست حرف ها.
پسرکی آمد داخل,به اینها می گویند گدا,کلا اینطور صدایشان میکنند.آمد طرف میز ما و گفت ازم چسب زخم بخر.شخص شخیص کناری بنده(همان بخوانید دوستم)خرید کرد و یک بسته چشب زخم خرید از او.
من دفترچه ام روی میز بود,گفتم برای من نقاشی میکشی؟
نگاه کرد,به دفترچه,به من و باز به دفترچه.ذوق رو توی چشمانش دیدم.
نقاشی کرد برام.اسمشم نوشت.
خوشگله؟

4 comments:

Anonymous said...

آخی... بنده خدا
چه هول هولکی کشیده

حواسم نبوده دوبار لینک کردم:دی

saman said...

یادش بخیر!

adam said...

اینجا کامنت گذاشتن هم ستمی ست ها! بیا بلاگفا بابا چیه این؟

کاش عکس این پسره رو هم گذاشته بودی.

من نوشتم که نامم دکتر ، از این به بعد said...

شما عامل کجایی؟!! مثال کاملی از سو استفاده به روش زیر پوستی!
مرد بودی دس میکردی تو اون جیبت به این رواج شغلهای کاذب کمک مالی مردونه ای میکردی تا باز بیام یه جور دیگه انتقاد کنم!

Post a Comment