Wednesday, December 23, 2009

محرم

من اصولا آدم مذهبی و مقیدی نیستم,این رو میتونید از دوستان و اطرافیان نزدیکم بپرسین.
دیشب توی یک خیابان بودیم که هیئتی به پا بود(طبق معمول در همه ی گوشه و کنار های این شهر دسته های هیئت برپاست) خانمی گریه کنان نیز داشت از کنار ما رد میشد,من یک لحظه با خودم فکر کردم که واقعا این زن به خاطر چه گریه میکند؟قبول دارم که این هیئت ها و آن مداحی های جانسوز تاثیر شگرفی روی انسان دارن ولی من نتوانستم به جواب برسم!

پی نوشت:یه پسره با 1 متر و خورده ای ریش به نوعی آنقدر چپ چپ به من نگاه میکرد(دلیلش را خودم هم به خدا نمی دانم!)که من به شخصه آب شدم
پی نوشت:کارهای سهراب سپهری رو در موزه هنرهای معاصر کی دیده؟

1 comment:

من نوشتم که نامم دکتر ، از این به بعد said...

mikhaim beporsim! bebaghshid vase finglish , hosele nadashtam,man tuie kakh niavaran karasho didam, khasti az hefz baart tafsir konam chun ziad unja miram, va chandin dore ham kaarsho az anbare saad abad avordan unja va hata tu khode saad abad bud didam, asli tarinash fek konam ahmun tuie anbare saad abade

Post a Comment